تعادل عاطفی در رابطه چیست و چگونه می توانیم به آن برسیم؟
به گزارش وبلاگ بایجانی، وابستگی بیش از میزان یا دوری از شریک زندگی، می تواند باعث چالش های بزرگی در زندگی مشترک شود. در این مقاله درباره هرکدام از این حالت ها توضیح داده و در آخر راه هایی برای رسیدن به تعادل عاطفی در زندگی مشترک معرفی کرده ایم. قبل از هر چیز سناریوهای زیر را بخوانید و بگویید کدام یکی از آن ها، شبیه زندگی شما یا شریک عاطفی تان است؟
سناریوی اول:
- او هیچوقت مرا درک نمی کند. در گذشته نیز کسی من را نمی فهمید.
- هیچوقت کسی به من توجه نکرده است.
- گاهی او چند روز با من حرف نمی زند. حتی زمانی که با من خوب رفتار نمی کند، من مراقب او هستم.
- من برای او هر کاری می کنم، اما وقتی به من توجه نمی کند، احساس اضافه بودن می کنم.
- آن ها هرگز تلاش من را نمی بینند. همیشه همین طور بوده است.
- یک روز آن ها بالاخره می فهمند و از من قدردانی می کنند.
سناریوی دوم:
- من می توانم امور مربوط به خودم را مدیریت کنم. این منطقه امن من است.
- من آدم احساساتی و رمانتیکی نیستم.
- من نیاز به حمایت کسی ندارم و برای همین هم درخواست کمک نمی کنم.
- من بحث کردن را دوست ندارم. معمولا سکوت می کنم.
- من با کارم ازدواج کرده ام.
- من آزادی ام را در رابطه از دست می دهم. ترجیح می دهم که تنها باشم.
تحول نیافتگی ؛ من هستم، چون تو هستی
سناریوی اول، تحول نیافتگی را نشان می دهد. این افراد هویت عاطفی ای ندارند و معمولا جملات خود را با ما شروع می کنند. آن ها بیش از حد روی احساسات و مسائل شریک عاطفی شان تمرکز می کنند. همین توجه باعث ناامیدی و ایجاد احساس نیاز در آن ها می شود؛ زیرا عواطف و احساسات دیگران تحت کنترل آن ها نیست و به مرور زمان می تواند این افراد را از نظر عاطفی شکننده کند.
آن ها از داشتن استقلال درونی و به خود متکی بودن می ترسند؛ زیرا شک و تردیدهای عمیقی نسبت به خودشان دارند و در پی تایید دیگران برای تقویت ارزش خود هستند. این مسئله منجر به سرزنش کردن خودشان یا دیگران، فداکاری و محبت بیش ازحد می شود که فقط تحول نیافتگی را بیشتر می کند. وابستگی عاطفی، آسیب پذیری را بیشتر می کند. هر چقدر که به صورت متقابل جواب این رفتارها را دریافت نکنند، احتمال ابتلا به افسردگی و اضطراب افزایش می یابد.
دل گسستگی؛ وقتی آزاد هستم، احساس امنیت می کنم
سناریوی دوم، افرادی را نشان می دهد که در آن سر طیف هستند. آن ها دستاوردمحورد هستند و مرزهای عاطفی سفت و سختی دارند. این افراد بیشتر به عنوان شخصی معتاد به کار، دلسوز و صمیمی شناخته می شوند اما برای شریک زندگی خود، از نظر عاطفی در دسترس نیستند. آن ها به طور موقت با همه افراد، حتی غریبه ها، ارتباط برقرار می کنند اما عواطف و احساسات در رابطه آن ها، تقریبا جایی ندارد.
این افراد معمولا احساس تنهایی می کنند، انگار که هیچکس آن ها را واقعا نمی شناسد و هیچکس آن گونه که آن ها برای دیگران حاضر و آماده هستند، در کنارشان نیست. آن ها مخاطبین خوبی هستند اما به ندرت احساسات خود را با دیگران به اشتراک می گذارند. این دسته از آدم ها برای جلوگیری از طرد شدن، یک فاصله عاطفی تعیینی را با شریک زندگی خود حفظ می کنند.
تعادل عاطفی ناکارآمد
در یک رابطه از ترکیب این دو گروه، فرد وابسته مدام در پی یک ارتباط عاطفی است اما شریک او، به همان نسبت در حال فاصله گرفتن است. هر چقدر شخص وابسته بیشتر تلاش کند، فرد مقابل بیشتر از او دوری می کند. اگر فضای فردی و فضای مربوط به رابطه دو نفره را، دو جنبه اساسی از زندگی یک شخص در نظر بگیریم، تعادل عاطفی سالم در رابطه این دو نفر وجود ندارد. زندگی فرد اولی بیشتر در فضای رابطه است و طرف مقابل در فضای فردی.
برای این دو نفر اگر همچنان همان شخصیتی که دارند را حفظ کنند، یکی تحول نیافته و دیگری دل گسسته، حمایت عاطفی از یکدیگر چالش برانگیز و سخت خواهد شد؛ بنابراین به جای حمایت عاطفی، زوج ها روی عیب های یکدیگر و تغییر شریک زندگی خود تمرکز می کنند، زیرا معتقدند که رویکرد خودشان نسبت به زندگی عادی است و در برابر تغییر مقاومت می کنند. با گذشت زمان آن ها از حرف زدن اجتناب می کنند و در یک تعادل ناکارآمد قرار می گیرند. فرد وابسته، از نظر عاطفی برای همسر یا دوست خود بیش از حد تلاش می کنند اما برای زندگی فردی خود کم کاری می کنند؛ در حالی فرد مقابل برعکس او عمل می کند.
زوج ها معمولا از این الگوها اطلاعی ندارند و صادقانه معتقدند که بهترین تلاش خود را برای رابطه شان می کنند. با این حال این افراد، علیرغم نیت خوبی که دارند، پریشانی عاطفی را تجربه می کنند. اگرچه این ثبات ناکارآمد باعث ایجاد یک آرامش موقتی می شود، اما عمر یک رابطه را کاهش می دهد.
همان طور که اشاره کردیم، دوام این تعادل عاطفی ناسالم همیشگی نیست و ممکن است که در زمان های خاصی، به خطر بیفتد. برای مثال اتفاقات تاثیرگذار زندگی مانند بچه دار شدن، از دست دادن والدین، بیکاری، مسائل جسمی یا روانی مانند بیماری و افسردگی که می توانند تنش های پنهان را آشکار کنند، ممکن است تعادل رابطه را تهدید کنند. در حقیقت وقتی یکی از طرفین رابطه احساس آسیب پذیری می کند، زخم های قدیمی و پنهان باز می شوند.
تمایز؛ من به تو، من و ما احترام می گذارم
اگر یک طیف را در نظر بگیریم که یک انتهای آن، تحول نیافتگی باشد و انتهای دیگر آن دل گسستگی باشد، تمایز در وسط این طیف است. موراری بوون، پیشگام خانواده درمانی، تمایز را به عنوان یک فرایند تکاملی از طریق دو نیروی متضاد، یعنی نیاز به تعلق و جدایی، توصیف می کند. تمایز به این اشاره می کند که یک فرد خودش را در برخورد با احساساتش چگونه می بیند.
یک فرد متمایز احساسات و افکار خود را به صورت یکسان می پذیرد و تشخیص می دهد، واکنش هایش را مدیریت می کند و با آگاهی از تاثیر آن ها بر دیگران، انتخاب های معناداری انجام می دهد. آن ها هم از خودشان مراقبت می کنند، هم از دیگران.
بازگرداندن تعادل عاطفی و کارآمد
بسته به سطح این الگوها، مدت زمان رابطه و شدت اتفاق ناراحت کننده ای که تعادل ناکارآمد را به هم زده است، بازگرداندن تعادل نیاز به زمان و کمک دارد. در ادامه چند نکته برای بازگرداندن ثبات معرفی خواهیم کرد.
تنظیم احساسات
دکتر جان گاتمن و جولی گاتمن معتقدند که وقتی در حال تجربه احساسات هستیم، بهترین زمان برای یادگیری درباره آن هاست. هنگامی که برای شما یا شریک زندگی تان، یک موقعیت عاطفی به وجود آمده است، راهکارهای زیر را انجام دهید:
- بدون این که سریع روی یافتن راهکار تمرکز کنید، به احساسات خود گوش دهید و آن ها را درک کنید.
- با توجه به تجربیات گذشته، به احساسات خود اعتبار بدهید و آن ها را برای خودتان عادی سازی کنید.
- احساساتتان را بپذیرید و بدانید که داشتن چنین احساسی، اشکالی ندارد.
- به خودتان اطمینان دهید که آن شرایط را پشت سر خواهید گذاشت و به راهکار درست و مناسبی می رسید.
مرزهای احساسی خود را تعیین کنید
مرزهای احساسی خودتان را تعیین کنید و به آن ها آگاه باشید. به یاد داشته باشید که شما مسئول خوب کردن حال شریک زندگی تان نیستید و تحت تاثیر شرایط عاطفی پیش آمده برای او قرار نگیرید. همراه و شریک شما می تواند این احساسات خود را به تنهایی حل نماید و تنها چیزی که به آن نیاز دارند، این است که به آن ها گوش دهید و درکشان کنید.
هویت خود را بسازید
به خودتان زمان دهید تا باورها، ارزش ها و احساسات خود را بفهمید و از آنچه که واقعا هستید، آگاه شوید. خودتان را با تعیین مرزها، پذیرش و احترام به خود و تمرین خودتنظیمی، تعریف کنید. خودتان را بیان کنید و به اشتراک بگذارید و در کنار شریک زندگی خود حضور داشته باشید. اهداف خود را مطابق با ارزش های خود انتخاب و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
تعادل عاطفی به معنی ایجاد فضای فردی سالم، تعلق و بودن در فضای رابطه و حفظ ارتباط است.
این مطلب فقط جنبه آموزش و اطلاع رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه های این مطلب حتما با یک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیه رفع مسؤولیت وبلاگ بایجانی مگ را بخوانید.
منبع: gottman
منبع: دیجیکالا مگ